سهم یارانه

ساخت وبلاگ

امکانات وب


انتخاب بهترين وبلاگ ماه

الف بُودم ز عشق دال گشتُم

شکر بودم به زهر مار گشتُم

گلی بودم میان تازه گلها

بدست یار نادون خار گشتُم

تویی نخل شکر بارُم دلاله

اساس دارو نادارم دلاله

مو که سخت کش دورِ زمونم

تویی منشور آزارم دلاله

شَوون تا سر سحر در اضطرابم

خدا شاهد که بیدارُم دلاله

زَمِنه کید بی تو زنده مندن

به فکر چوبه دارم دلاله

نده لِفتی دگه کول کرارت

که تا محشر عزا دارُم دلاله

حَلا پیش همه خوارُم دلاله

نکن گیشته تو آزارم دلاله

-->-->-->مارادرگوگل محبوب کنید
-->-->-->
تصویر روزوبلاگ-->-->-->-->-->-->-->
-->-->-->
مشخصات دستگاه شما-->-->--> -->-->-->

-->-->-->-->Top Java Script in کدهای جاوا اسکریپت-->-->-->

JavaScript Codes.-->-->-->
داشتم توی کوچه میرفتم متوجه سروصدای داخل یکی از خونه های همسایمون شدم.یکدفعه درب حیاط خونه همسایه بازشد وپسرک جوانی پابرهنه سراسیمه و باچهره ای برافروخته بهسرعت از آنجا بیرون آمد وبطرف کوچهدوید .متعاقب آن لنگه دمپایی زنانه ای که البته از بیخ گوش بنده نیز ردشد زوزه کشان بطرف پسرک جوان پرتاب شد ودرست به پس کله اش با صدای خاصی به هدف خورد...پسرک با لهجه محلی خودمون فریاد زد :ای بو.. سوهتوم ، و بعدشهم دو سه تا فحش جانانه ادامه کلامش بود.متعجب شدم و مونده بودم چی شده و ماجرا از چه قراره؟! پسرک همانجا وسط کوچه با پای برهنه در حالیکه دستش را به پس کله اشمیمالید و معلوم بود درد زیادی دارد به دیوار تکیه داده بود.نزدیکش شدم .چون میشناختمش بهاسم صدایش کردم و گفتم جریان چیه؟پسرک که حسابی اعصابش بهم ریخته بود به حالتی عصبی و تندی باهمان لهجه خودمون گفت:بتو چه.. مگه تو فضولی؟خوب البته اینو دیگه راست میگفت بمن ربطی نداشت.اما دوباره ازش پرسیدم که چه شدهو چرا سرو صدا راه انداختی و...؟پسرک این بار که کمی از درد و عصبانیتش کاسته شده بود راضی شد که قضیه رو بهم بگه.بازم با لهجه کهنوجی گفت:یارانهء موشون ریخته بحساب باوا یوون نادادنن ای مو ..اویشون یارانیء مو بالا بکشن .! ولی مو ناهلوم مو یارانم اویتوم.. مو سهموم اویتوم.. بخدا ازنوم همیء چی پوت پوت اکنوماصلا ارم ای خودوم اسوزونوم.!! ارم شکایتشون اکنوم*.!!!!!!نمیدانستم چی بگم .خنده ام گرفته بود..حوصله توضیح دادن و قانع کردن پسرک رو هم نداشتم .آخه عین همین ماجرا را توی محله مون و شهرمون بارها دیدم و شنیدم.این روزها توی بعضی خونه ها دعوای پدرومادر بابچه هاشون بر سر یارانهها رایج شده و هر ازچند گاهی ماجرای دعواها و کتک کاری ها شون به کوچه و خیابون هم کشیده میشه!!.خداحافظی کردم و به راهم ادامه دادم.*برگردان حرفهای پسرک:(یارانه سهم من بحساب بابام اینا واریز شده و به من نمیدن.می خوان یارانه منو بالا بکشن! ولی من نمیذارم من یارانمو میخوام. سهممو میخوام .بخدا میزنم همه چی رو داغون میکنم .اصلا میرم خودمو آتیش میزنم!! میرم ازشون شکایت میکنم.!!!) سرگریچ-حسن آباد...
ما را در سایت سرگریچ-حسن آباد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaser sargorich بازدید : 1656 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1391 ساعت: 23